به که دل باید بست ؟

کمی از روزها

به که دل باید بست ؟

کمی از روزها

آنچه روز بود

آنچه روز بود

در پای تو ریختم

و آنچه آرزو بود

به سوی تو آوردم

وآنچه اندوه بود

برای خود نگه داشتم

تا در انتظار تو

بارور شود...

 

برای تو

با حس کردن بادسردی تو صورتم تازه فهمیدم مدتی دارم بی هدف توخیابون راه میرم.

خیلی دیرم شده ولی به هوای تازه نیاز دارم.

دوست عزیزم شنیدن روز های از دست رفته توداره وجودمو از هم می پاشه.

دلم گر فته برای دلتنگی های تو...

می خوام ببارم داد بزنم    ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

نه برای سر گذشت تو از بی رحمی روز گار.

دوست من خیلی سختی کشیدی، خیلی صبور بودی که تا حالا تو نستی باشی.

می دونی تو باید می موندی خیلی ها بهت احتیاج دارن..

دوست دارن نفس کشیدنت رو راه رفتن تورو ببیننو

صدای گرم و زیبات که همه رو اروم می کنه..

پس باش پر غرور و استوار

 و

 هرگز مجال نده دست بی رحم تقدیر

زندگی ات را برباید...

این قطعه رو خودم گفتم اولیشه

تقدیم می کنم به تو که بهترینی...

 

سهم من از تو چند خط نوشته

سهم من از تو یادآوری گذشته

سهم من از تو یه عکس فراموش شده

 

مگر نه اینکه، روزهای خوبی را برایت رقم زدم

مگر نه اینکه ،معشوقه خوبی برایت بودم

پس چرا؟

پس چرا؟

باید سهم من این باشد......

 

 

 

خط

با تو

 روز ها

یک خط آبی کوتاه

بی تو

روز ها

یک خط دارز سیاه....

حلقه

دخترک خنده کنان گفت که چیست

راز این حلقه زر

راز این حلقه که انگشت مرا تنگ گر فته است به بر

***

 

راز این حلقه که در چهره او

 اینهمه تا بش و رخشندگی است

مرد حیران و شد و گفت

حلقه خوشبختی است، حلقه زندگی است

***

همه گفتند: مبارک باشد

دخترک گفت دریغا که مرا

باز در معنی ان شک باشد

سالها رفت وشبی

***

زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر

دید در نقش فروزنده او

روز ها یی که به امید وفای شوهر

به هدر رفته ، هدر

***

زن پریشان شد و نالید که  وای

وای، این حلقه که در چهره او

باز هم تابش و رخشندگی است

حلقه بردگی و بندگی است...

فروغ فرخزاد