به که دل باید بست ؟

کمی از روزها

به که دل باید بست ؟

کمی از روزها

من که روزی اشک خواهم ریخت

بگذار امشب

که دلم پر از طپش عشق است

ودر گوشم

پر از سکوت کلمات مهربانی است

گریه سر دهم

بگذار بغض هایم را

که تلخند

به شیرینی

گریه بیارایم

واز باران چشم هایم

رنگین کمان بسازم

بگذار که همه جا پر از رنگ شود

رنگی برای دل رنگ باخته ام

برای صورت رنگ پریده ام

برای ابعاد هندسی نقاشی خاطراتم

چقدربا شعر قلم زده ام

چقدر همراه پرنده پریده ام

چشم باز می کنم

در چهار راه حقیقت

باز به درختی تکیه داده ام

و خیال پرواز را

با خود پر واز عوضی گر فته ام

آن کبوتر کجا

ومن کجا

از بس در جا زده ام

جای پایم روی اسفالت های خیابان سوت و کور

حکاکی شده اند

تو به من می خندی

من که به درختی تکیه داده ام

و رنگین کمان گریه ام

خیابان را نقاشی کرده است

من به خود می آیم

از خنده های تو ...

من که یک روز گریه خواهم کرد

چرا از امروز شروع کنم

بگذار بخندم ، به بلندی قهقهه های تو

من که درونم پر از پوزخند است

به زندگی ...

وبر لبم هزاران لبخند را

برای روز دیدار او

به امانت گذاشته ام

اما بعد از اینکه گریستی و خندیدی

چه خواهد ماند

شاید یاد خنده ها و یاد گریه ها

و شاید دوباره گریستن ها

من که روزی گریه خواهم کرد ...

بگذار بگریم ، بگذار بگریم

نظرات 4 + ارسال نظر
هرکول جمعه 11 فروردین 1385 ساعت 09:05 ب.ظ

سلام سارینا خانم
چه عجب!!
کم پیدا بودی؟؟؟

موفق باشی
یاعلی

behshad ( booter ( o شنبه 12 فروردین 1385 ساعت 02:07 ق.ظ http://www.booter-rasht.blogsky.com

salam be sarina va sonia khanom
man shoma roo link kardam
aya tamayol be link kardan man darid shoma? lotfan mano ba khabaram konid
moafagh bashid
behshad
bye

پسر نیمه شب شنبه 12 فروردین 1385 ساعت 02:44 ب.ظ http://midnightboy.blogsky.com

سلام
یک تشکر بزرگ به اندازه قشنگی نظری که در وبلاگم دادید .
متن زیبایی بود .
موفق باشی هموطن آریایی

زهرا شنبه 12 فروردین 1385 ساعت 05:51 ب.ظ http://www.saattanhaie.blogsky.com/

سلام عزیز
ممنون که سر زدین.
شعر خیلی خیلی قشنگی بود.
انشاالله امسال هم واسه شما سالی پر از خیر و برکت باشه.
**********

فکر مرا چه می کنی؟
حرف مرا چه می زنی؟
تو که برای لحظه ای
پیش دلم نمانده ای
شعر مرا نخوانده ای
جواب نامه ی مرا
نداده ای
نداده ای

از این خیال بیخودی
چرا جدا نمی شوی
ز دام خواهش دلت
چرا رها نمی شوی؟

تو که ندیده ای که من
چگونه بیقرارتم
به هر کجا که می روی
چون سایه در جوارتم

تو که ندیده ای که من
تمام شب نخفته ام
وز غم آتشین خود
سخن به کس نگفته ام
*****************************
قربانت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد