به که دل باید بست؟
به که شاید دل بست ؟
سینه ها جای محبت همه از کینه پر است.
هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را -
گرم پاسخ گوید .
نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر-
قدمی راه محبت پوید .
*
خط پیشانی هر جمع خط تنهاییست
همه گلچین گل امروزند ـ
*
به که دل باید بست ؟
به که شاید دل بست ؟
نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد ـ
نقشه یی شیطانیست
در نگاهی که تورا وسوسه عشق دهد ـ
حیله یی پنهانیست.
به که دل باید بست ؟
به که شاید دل بست؟
سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.
سلام:
آره به که دل باید بست؟
متناسب با عنوان وبلاگ.
ولی خدارو شکر دیگه زنم کچل نمی شه.
"اول سلام...دوم خوبی..."
واقعا به که دل باید بست؟؟؟؟؟؟
زووووووووووووووود جواب بده
بای
شب شد که شکوه ها ز دل تنگ بر کنی
نالیم آنقدر که دلی را خبر کنیم
بویی چو از وفا نشنیدیم در چمن
با چشم تر چو قطره شبنم سفر کنیم
سلام دوست من
خیلی زیبا نوشتی از حقیقتهای امروزی و هوسهایی که جای عشق را گرفته اند...
تا سلامی دیگر
سلام سارینا جان..
منو که یادت میاد؟
چند وقت بود نت نیمده بودم (مودمم سوخته بود) به به وبلاگت هم نتونسته بودم سر بزنم!
حالا مرتضی یه سایت جدید زده.. خوشحال میشم دوباره به جمع کاربران این سایت بپیوندی و از اون مطالب خوشگلت هم بدی!
www.oonja.com
منتظرتیم..
البته 1 هفته بصورت آزمایش اومده بالا فعلا!
سلام و دو خط موازی بهم نمی رسند . ما آپیم سری بزنی ممنون میشیم
سلام سارینا خانم.....لوگوی جدید مبارک.
به که باید دل بست>>>مطمئن باش همه آدما هر چقدر هم بهشوون ایمان داشته باشی نمیشه دل بست..به دنیا هم نمیشه...پس چه بهتر که فقط به خدایی که کسان بی کسان است دل بست...با خدا باش...با خدا.......راستی عیدی که بر تو گذشت مبارک...منم آپ کردم.
salam khobi sarina jan omadam be het sar bezanam va ahvaleto beporsam va begam che tori? be man sar nmizani khosh hal misham be man sar bezani be omid didar badi
behshad
bye
تو این همه تنهایی... دل رو دادم به دستت تا که تنها نباشم
سلام ... خیلی قشنگه ... خوشحال میشم به باران دلتنگی منم سر بزنی ... ................................ :)روزی که آمدیم
این چنین نبوده ایم
اشاره های لعنت زمین به ما نبود
حجم باد در غرور دست های ما
تیرگی نداشت.
صدای پای مان
برای کوچه ها
آشنا
ولی پرنده ها
با حضورمان غریبه اند
به باختی نشسته ایم
که فصلِ کوچ فرصتی نداشتیم.
ما بهشت را ندیده
زود با جهنم آشنا شدیم
سوختیم و هیچ کس ندید
قصه ی سیب های سرخ را
قصه ی زوالِ ما عجیب نیست ! ! !