-
تقدیم به دوست خوبم ....
جمعه 2 دی 1384 00:51
امید وارم بهار زندگیت به بلندای عمر خورشید و به روشنایی نگاه ماه باشد... دوم دی سالروز تولدت را به تو که بهترینی تبریک میگم....
-
داستان هفتگی : قسمت سوم
جمعه 2 دی 1384 00:39
-
اگر
پنجشنبه 1 دی 1384 22:42
اگر پرهای پر وانه باز نمی شد، اگر شب با همه ستار گانش در کو چه ها می ماند و صبح هیچ وقت آغاز نمی شد ، اگر در هنگام دلتنگی اشکی از چشمهایم فرو نمی ریخت، اگربا واژه ها، واژه های سرد و گرم ، سخت و نرم ، همسفر نمی شدم ، دنیا لطفی نداشت. اگر بر بال کبوتر پری نبود و برای نوشتن از نفسهای تو دفتری نبود، اگر آهی از سینه بر نمی...
-
به بهترین امید وا ر باش
چهارشنبه 30 آذر 1384 11:53
هر گز ریسمان امید را رها مکن وقتی احساس می کنی که دیگر تاب تحمل نداری، جا دوی امید است که به تو نیروی ادامه راه می دهد. اعتماد به نفس را هر گز از دست مده، تا آن زمان که باور کنی توانایی، دلیلی داری تا بکوشی. هر گز مهار شاد زیستن خود را به دست دیگری مده، بر آن چنگ بزن، آنگاه همواره در اختیارت خواهد بود. این ثروت مادی...
-
قهر
سهشنبه 29 آذر 1384 14:23
زن سر شار از خشم در را کو بید و رفت عطرش را در سر سر ای خانه جا گذاشت و رفت نیمکتهای سبز و زرد بلوار جفتهای نا جور را پشت سر گذاشت و رفت میدان ولی عصر در ازدحام زن دیگر مغا زه ها را دوست نداشت پیرا هن گلی و گو شواره طا ووسی پشت ویترین را دیگر دوست نداشت رهگذری در گوش زن نجوا کرد دست زن در هوا چر خید دنیا دور سرش چر...
-
این را هم اضافه کن!
دوشنبه 28 آذر 1384 12:36
سالها پیش وقتی جوان بودم او روزی از روی صندلی بلند شد و به من گفت: (( دوستت دارم)) زمان ! ای دزد ی که همه چیز های شیرین را ا ز آن خود می کنی این را هم به فهر ست خود اضافه کن! هر چند حالا خسته و غمگینم و سلامت و قدر ت از و جود من رفته است، اما نگو پیرم! این را هم به فهر ست خود اضافه کن! او روزی به من گفت : (( دوستت...
-
لحظه دیدار
یکشنبه 27 آذر 1384 17:08
لحظه دیدار نزدیک است. باز من دیوانه ام، مستم. باز می لر زد دلم ، دستم. باز گویی در جهان دیگری هستم. های! نخراشی به غفلت صورتم را، تیغ! های! نپر یشی صفای زلفم را ، دست ! و آبرویم را نر یزی ، دل! ــــ ای نخورده مست ـــ لحظه دیدار نزدیک است. شعری از اخوان ثا لث
-
غر بت
شنبه 26 آذر 1384 15:07
وقتی که آسمان خا کستری می شود و نور خانه دلگیر و غمگین است آنجا که تو هم نیستی تا به حر فهای دل گر فته گوش کنی دیگر چه فا یده که در جزوه ه و رساله ها به دنبال مفهوم زندگی بگردم صدای باد می آ ید نه به معنای شا عرانه اش حا ضر م قسم بخورم که صدای باد را بار ها و بار ها شنیده ام باد زمز مه می کند هر آ نچه را که تو نمی...
-
داستان هفتگی : قسمت دوم
جمعه 25 آذر 1384 01:12
-
پروانه
پنجشنبه 24 آذر 1384 21:00
پروانه ای که مانده است از شبهای دور بر شیشه بال می کوبد بی قرار تر از من. بال هایش را می بینم که از شیشه های خیس در برفدانه ها که نرم بر پنجره می نشیند وبه یاد می آورم شکو فه ها را در باد. پر وانه ای که مانده است از شبهای دور پشت شیشه خیس به یاد می آورد شکوفه ها را در باد.
-
دلم گرفته ....
چهارشنبه 23 آذر 1384 17:21
غروب پاییزه........ دلم غم انگیزه... چشم فلک نم نم اشکاشو می ریزه ای آسمون مرحم دلم پر درده مثل تو غمگینه از زندگی سرده جونی ام خزون شده دلم بی همزبون شده عشق و امید و زندگی اسیر این و اون شده با این فراق که زندونه بعد از پا ییز زمستونه منم غروب پاییزم... همیشه چشمم گر یونه همیشه چشمم گر...
-
عرضی نیست
دوشنبه 21 آذر 1384 18:34
بی سبب شاید ولی این است که هست زندگی با هر نفس بر گونه ام سر می خورد در دل یک بی سبب بی مر سبب بر می خورد می شود دریا تنم با دلم در می خورد....
-
عاشق
یکشنبه 20 آذر 1384 19:28
به نیمه شب صدای خنده ات می آمد. پنجره را گشودم: برف می بارید. * با صدای باد عر یان شد درخت. عاشق بود مگر درخت؟ * خیال تو بر هنه ام می کند. * گفتم اگر بیایی خوابم را با تو قسمت می کنم نیا مدی و دیگر خواب هم نمی بینم. * میان برف و تمنا سکوت روشن حضورت، ژرف و نا روشن.
-
بمان
شنبه 19 آذر 1384 14:23
می گویم بمان! می گویم برای دل من و آویشن های یک روزه بمان! بمان و وقتی که باران ظهر اردیبهشت بر مزارع گندم نازل می شود در دستهایم که به کمر گاهت پرواز کرده اعتماد جهان را حس کن! روز ها خواهد گذشت واز چهره های ما که باد را در زمزمه ها آب می کردند- چیزی نخواهد ماند جز شیشه های خالی عطر و مدفوع کلاغی بر عکس یادگاریمان....
-
قسمت اول
جمعه 18 آذر 1384 13:28
-
داستان هفتگی
جمعه 18 آذر 1384 13:26
دوستان از این هفته جمعه ها شاهد قسمتهایی از کتاب گابریل گار سیا مارکز هستید امیدوارم خوشتون بیاد...
-
فرار
پنجشنبه 17 آذر 1384 11:16
بازی بازی پرم دادی جدی جدی پریدم برای تو قفس خالی ماند برای من آسمان...
-
سکوت
چهارشنبه 16 آذر 1384 21:18
در سکوتی گنگ و نامفهوم ودر تاریکی وهم انگیز خیالاتم دنبال تو می گردم تا تصویری ابدی از تو و روشنا یی ات بر لوح قلبم ثبت کنم... تصویری که لحظات خوب یگا نگی را تفسیر کند بگذار در سکوت بی انتهای صدا ، و نگاه تو زمین و زمان را در یابم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 آذر 1384 16:05
تو می روی و من فقط نگاهت می کنم تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم بی تو ، یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو، همین یک لحظه باقی ایست و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم ...
-
خا طرات تو
دوشنبه 14 آذر 1384 14:43
امشب دوباره عطر تو را بو کردم خاطراتت دوباره زنده شد و به یادت اشک ریختم چقدر جایت کنارم خالی شد ومن در حسرت نگاه ات ماندم امشب دوباره عطر تو را بو کردم یادم امد که با من بودی دوباره با غم خو کردم کاش می امدی ومن از شوق به اسمان می رفتم باران می شدم قطره ای روی رخت می گشتم عطر تو در فضا پیچید ومن.... همیشه عطر تورا بو...
-
باید..
یکشنبه 13 آذر 1384 16:32
باید در تو می مردم که مردم باید در تو می رفتم که رفتم باید در تو .... تو می شدم که شدم حالا آمده ا ی که مرا از چه پس بگیری از خودت؟
-
به تو فکر می کنم
جمعه 11 آذر 1384 19:58
عاشقان در این دنیا کاری نمی کنند مگر این که میان صخره ها بنشینند و به پژ واک صدای عا شقانه خود گوش کنند صدا یی که می گو ید: آیا تو هم به من فکر می کنی، همان قدر که من به تو فکر می کنم؟؟...
-
بعد ها
پنجشنبه 10 آذر 1384 19:24
مرگ من روزی فرا خواهد رسید : در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود دور یا خزانی خالی از فریاد شور مرگ من روزی فرا خواهد رسید : روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ای زامروزها ، دیروزها! دیده گانم همچون دالان های تار گونه هایم همچو مرمرهای سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد...
-
غریبه
چهارشنبه 9 آذر 1384 17:44
کسی در مرد پنهان شده بود کسی که به جای او سکوت می کرد کسی به جای او حرف می زد به جای او نفرت داشت به جای او تصمیم می گرفت و به جای او حکم صادر می کرد و زن هنوز تا عمق اندیشه مرد را می خواند چشم زن شوخ خندید دل مرد لرزید.... غریبه از نگاه مرد پر زد و رفت!....
-
آنچه روز بود
سهشنبه 8 آذر 1384 14:30
آنچه روز بود در پای تو ریختم و آنچه آرزو بود به سوی تو آوردم وآنچه اندوه بود برای خود نگه داشتم تا در انتظار تو بارور شود...
-
برای تو
سهشنبه 8 آذر 1384 01:36
با حس کردن بادسردی تو صورتم تازه فهمیدم مدتی دارم بی هدف توخیابون راه میرم. خیلی دیرم شده ولی به هوای تازه نیاز دارم. دوست عزیزم شنیدن روز های از دست رفته توداره وجودمو از هم می پاشه. دلم گر فته برای دلتنگی های تو... می خوام ببارم داد بزنم ای...
-
خط
دوشنبه 7 آذر 1384 16:11
با تو روز ها یک خط آبی کوتاه بی تو روز ها یک خط دارز سیاه....
-
حلقه
یکشنبه 6 آذر 1384 23:46
دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقه زر راز این حلقه که انگشت مرا تنگ گر فته است به بر *** راز این حلقه که در چهره او اینهمه تا بش و رخشندگی است مرد حیران و شد و گفت حلقه خوشبختی است، حلقه زندگی است *** همه گفتند: مبارک باشد دخترک گفت دریغا که مرا باز در معنی ان شک باشد سالها رفت وشبی *** زنی افسرده نظر کرد بر آن...
-
خاطرات تو
جمعه 4 آذر 1384 16:47
امشب تو ر ا در یاد خود با خاطره آمیختم وز یاد آن دوران دور اشکی به حسرت ریختم فردا تو را با دست خود ا ی مانده در رویای شب در شعرهای دفترم با حجم جوهر می کشم ای رنگهای عشق تو آبی تر از دریای نور صد بار و صد بار دگر این نقش از سر می کشم اسپند آتش می زنم از بیم هر افسونگری امشب برایم ناز کن در خواب ناز دیگری
-
نامه ای بر باد
پنجشنبه 3 آذر 1384 06:53
گلایه...نه ... هرگز نمی نویسم حتی یک کلمه که بی تو بر من چه می گذرد تو نباید بدانی عقابی که عاشق یک لاک پشت شد چه بر سر ش امد پاسخ نامه ام را بنویس آیا روزگارت سبز است؟ (( سبز باشی... هر جا که هستی ... با هر که هستی زیر هر آسمانی که هستی))