به که دل باید بست ؟

کمی از روزها

به که دل باید بست ؟

کمی از روزها

تقدیم به ...

 

در بهار سبز عاشق شدم

در بهار سبر عاشق شدم

تا برگ ریز پاییز

ولی اکنون که برگها می پژمرند

چگونه می توان  عاشق شد

قلب آدمی کوچک است

کوچکتر از آن که عشق و سرما ئ گرسنگی  با هم در آن جای بگیرد

*****

در وزهای آفتابی عاشق شدم

تا آخرین روزهای تابستان

ولی اکنون که برفهای می درخشند

چگونه می توان هنوز عاشق بود ؟

نه .

راه عشق و رنج از هم جداست .

*****

افسوس

دوستش داشتم

و هرگز باورم نمی شد

که این نیز مثل هر چیز دیگر

 خواهد گذشت .

و از شیرینی عشق

تنها رایحه ای تلخ

 در جان من باقی خواهد ماند . 

 

 در  بهار سبز عاشق شدم

هول شدم

کلمات  باهم کنار نمی آیند 

لج می کنند

چرا؟ نمی دانم

در نگاه تو لال شده ام .

 

 

هول شدم

کلمات با هم کنار نمی آیند

لج می کنند

چرا ؟ نمی دانم

در نگاه تو لال شده ام .

هر چه نزدیک تر به تو آسمان آبی تر

شعر عا شقانه ابدی

اگر برای تو شعری عا شقانه بخوانم

این شعر تا ابد با تو خواهد زیست

حتی وقتی که من دیگر نباشم

یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد

شعر عا شقانه بیشتر از ادمها می ماند

عا شقانت تو را ترک می کنند

اما شعر عا شقانه

همیشه با تو خواهد بود

پس بگذار برایت شعری عا شقانه بخوانم!

شعری از اعماق جان

که مرا به یاد تو آورد...

شعری که همیشه با تو بماند .//