به که دل باید بست ؟

کمی از روزها

به که دل باید بست ؟

کمی از روزها

تقدیم به دوست خوبم ....

 

امید وارم بهار زندگیت به بلندای عمر خورشید و به روشنایی نگاه ماه باشد...

دوم دی سالروز تولدت را به تو که بهترینی تبریک میگم....

اگر

اگر پرهای پر وانه باز نمی شد، اگر شب با همه ستار گانش در کو چه

 ها می ماند و

صبح هیچ وقت آغاز نمی شد ، اگر در هنگام دلتنگی اشکی از

چشمهایم فرو نمی ریخت،

اگربا واژه ها، واژه های سرد و گرم ، سخت و نرم ، همسفر نمی

شدم ،

دنیا لطفی نداشت.

اگر بر بال کبوتر پری نبود و برای نوشتن از نفسهای تو دفتری نبود،

اگر آهی از

سینه بر نمی آمد اگر  عشق از پنجره نیمه باز اتاقم به درون نمی

خزید و دلم به سوی تو پر

نمی کشید ، اگر در یا بدون موج و موج بدون اوج بود ، دنیا لطفی

نداشت .

برای این دل خسته ام وبالهای شکسته ام ، اگر سنگ صبوری نبود و

برای رسیدن به تو مجال

عبوری نبود، اگر گاهی خلوتی برایم فراهم نمی شد و نمیتوانستم

ترانه هایم را در آینه تما شا

 کنم، اگر چشمهایم با تو حرف نمی زدند ، دنیا لطفی نداشت.

اگر نمی توانستم از بوسه هایم قصری برایت بسازم ،  اگر دستهایم

 به دامنت نمی رسید ،

اگر شعر هایم بوی گل و پر نده نمی داد و مدادم ترا نمی سرود ، اگر

 التهاب انتظار و شور و

شوق آمدن دختر بهار نبود ، دنیا لطفی نداشت.

اگر تو زودتر از درختان و اقیانوسها  به دنیا نمی آمدی و چشمهایت

 بیشه های خواب آلود را

روشن نمی کرد ، اگر قرار نبود از کو چه ما بگذری، اگر نمی توانستم

 از پنجره خم شوم وبه

تو سلام بگویم و از عاشقی های این دل نا آرام بگویم ، دنیا لطفی

نداشت.

اگر چتر عشق بر سرم وا نمی شد و بوی پیراهن در باد رها نمیشد ،

اگر جر اتی بر ای گفتگو

و فر صتی برای جستجو نبود ، اگر شیرین با فرهاد آشنا نمیشد ، دنیا

 لطفی نداشت...