به که دل باید بست ؟

کمی از روزها

به که دل باید بست ؟

کمی از روزها

خا طرات تو

امشب دوباره عطر تو را بو کردم

خاطراتت دوباره زنده شد

و به یادت اشک ریختم

 

چقدر جایت کنارم خالی شد

ومن

 

در حسرت نگاه ات ماندم

امشب دوباره عطر تو را بو کردم

 

یادم امد که با من بودی

دوباره با غم خو کردم

 

کاش می امدی

ومن

 

از شوق به اسمان می رفتم

باران می شدم

 

قطره ای

روی رخت می گشتم

 

عطر تو در فضا پیچید

ومن.... همیشه عطر تورا بو می کردم

 

می نوازم یادت را.... رد پای تو هنوز مانده بر روی غروب لحظات

 

تو نرفتی زین جا                             یادتو پر شد در خاطره ها...

 

باید..

باید در تو می مردم که مردم

باید در تو می رفتم که رفتم

باید در تو .... تو می شدم که شدم

حالا آمده ا ی که مرا از چه پس بگیری

از خودت؟

به تو فکر می کنم

عاشقان در این دنیا کاری نمی کنند

مگر این که میان صخره ها بنشینند

و به پژ واک صدای عا شقانه خود گوش کنند

صدا یی که می گو ید:

آیا تو هم به من فکر می کنی،

همان قدر که من به تو فکر می کنم؟؟...

بعد ها

مرگ من روزی فرا خواهد رسید :

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبار آلود دور

یا خزانی خالی از فریاد شور

 

مرگ من روزی فرا خواهد رسید :

روزی از این تلخ و شیرین روزها

روز پوچی همچو روزان دگر

سایه ای زامروزها ، دیروزها!

 

دیده گانم همچون دالان های تار

گونه هایم همچو مرمرهای سرد

ناگهان خوابی مرا خواهد ربود

من تهی خواهم شد از فریاد درد

 

میخزند آرام روی دفترم

دستهایم فارغ از افسون شعر

یاد میارم که در دستان من

روزگاری شعله میزد خون شعر

 

خاک میخواند مرا هر دم به خویش

می رسند از ره که در خاکم نهند

آه شاید عاشقانم نیمه شب

گل بر روی گور غمناکم نهند

 

بعد من ،ناگه به یک سو میروند

پرده های تیره دنیای من

چشمهای ناشناسی میخزند

روی کاغذها و دفتر های من

 

در اتاق کوچکم پا می نهد

بعد من ، با یاد من بیگانه ای

در بر آینه می ماند به جای

تار مویی ، نقش دستی، شانه ای

 

می رهم از خویش و میمانم ز خویش

هر چه بر جای مانده ویران میشود

روح من چون بادبان قایقی

در افقها دور و پنهان میشود

 

می شتابند از پی هم بی شکیب

روزها و هفته ها و ماهها

چشم تو در انتظار نامه ای

خیره می ماند به چشم راهها

 

لیک دیگر پیکر سرد مرا

میفشارد خاک دامنگیر خاک

بی تو ، دور از ضربه های قلب تو

قلب من میپوسد آنجا زیر خاک

 

بعدها نام مرا باران و باد

نرم میشویند از رخسار سنگ

گور من گمنام میماند به راه

فارغ از افسانه های نام و ننگ...