به که دل باید بست ؟

کمی از روزها

به که دل باید بست ؟

کمی از روزها

عناوین یادداشت‌ها

  • داستان هفتگی : قسمت هفتم جمعه 7 بهمن 1384 13:40
  • فلسفه عشق جمعه 7 بهمن 1384 13:26
    چشمه ها با رود خانه ها می آمیزد و رود خانه ها با اقیانوس باد های آسمانی با احساسی شیرین تا ابد با هم در آمیخته اند و هیچ مو جودی در جهان ، مجرد نیست و هر چیز بنا به قانون الهی با هستی دیگری ممزوج می شود پس چرا من تو را آرزو نکنم ؟ ببین! کوهستان آسمان را می بوسد و امواج دریا ، یکدیگر را به سینه می فشرند و هیچ گلی...
  • پرواز چهارشنبه 5 بهمن 1384 15:26
    بازی بازی پرم دادی جدی جدی پریدم برای تو قفس خالی ماند برای من آسمان ...
  • باران عشق من ...... دوشنبه 3 بهمن 1384 16:40
    در زیر باران نشسته بودم… چشمم را به آسمان دوخته بودم… چشمم را به ابرهای سرگردان دوخته بودم…انتظار می کشیدم…انتظار قطره ای عاشق از باران که از آسمان بیاید و بر چشمانم بنشیند… تا شاید چشمانم عاشق آن قطره شود… باران می بارید آسمان می نالید، ابرها بی قرار بودند…صدای رعد ابرها سکوت آسمان را در هم شکسته بود… خیس خیس شده...
  • چند نقطه... یکشنبه 2 بهمن 1384 16:54
    چند نقطه و ... ابتدای این شعر را باد با خود برده است چرا که نه بگذار بیا ید و همه چیز را با خود ببرد حتی یا د شکو فه های بادام چشم های تو را جهان بدون تو بر هوتیست ...
  • داستان هفتگی : قسمت ششم شنبه 1 بهمن 1384 09:55
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 29 دی 1384 09:54
    عید غدیر خم بر شما عا شقان مبارک باد .....
  • شعر چهارشنبه 28 دی 1384 14:59
    گاهی شعر قهر می کند لج می کند ـــ هیچ به ذهن آدم نمی آید واین خلا ء خودش می شود یک شعر مثل این!
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 27 دی 1384 14:38
    ژرف زندگی کن ،از ته دل زندگی کن، یکپار چه با تمام وجود ، به طوری که وقتی مرگ در زد ، آماده باشی - آماده چون میوه ای رسیده برای فرو افتادن از درخت . تنها نسیمی ملایم می وزد و میوه فرو می افتد ؛ گاه حتی بدون هیچ نسیمی ، میوه به سبب سنگینی و رسیدگی از درخت می افتد. مرگ باید چنین باشد . واین آمادگی باید با زندگی کردن...
  • زندگی... دوشنبه 26 دی 1384 13:42
    زندگی خالی است پر کنید آن را زندگی یک مشکل است با آن رو به رو شوید زندگی یک معا دله است، موازنه کنید زندگی یک معماست ، آن را حل کنید زندگی یک تجربه است ، مرور کنید زندگی یک مبارزه است ، قبول کنید زندگی یک کشتی است با آن دریا نوردی کنید زندگی یک سوال است جواب بدهید زندگی یک موفقیت است لذت ببرید زندگی یک بازیست برنده و...
  • سلام سه‌شنبه 20 دی 1384 12:01
    سلام به دوستان خوبم که همیشه من و با نظرات خوبشون یاری می دن.. عزیزان من تا یک شنبه اپ نمی کنم چون با اجازه شما دارم میرم زیارت اقا امام رضا.. تا یکشنبه خدا نگهدار...
  • ازدواج: دوران نامزدی به پایان رسید یکشنبه 18 دی 1384 15:51
    اجازه دهید من با یک مثال این مطلب را برایتان بیشتر باز کنم. "مریم" با "بابک" ازدواج می کند. مریم در دوران نامزدی موهایش را تا شانه ها بلند می کند زیرا میداند که بابک آن را دوست می دارد. روزهای پنج شنبه اغلب برای تماشای فوتبال تیم مورد علاقه بابک ('F**H&J3. هر چند مریم از فوتبال خوشش نمی آید اما دوست دارد وقت خود...
  • داستان هفتگی : قسمت پنجم شنبه 17 دی 1384 12:56
  • چهار هفته اول دوران نامزدی شنبه 17 دی 1384 12:08
    دیگر از این بدتر نمی شود. احساس مریضی می کنید، نمی توانید لب به غذا بزنید و نمی دانید که چه احساسی دارید و به چه فکر می کنید. اما فکرتان خیلی مشغول است. یک لحظه خوشحالید و یک لحظه ناراحت، احساس آشفتگی و بی ثباتی میکنید. چه اتفاقی برایتان افتاده است؟ چهار هفته ی اولی است که با شوهر آینده تان قرار ملاقات گذاشته اید....
  • عشق پنج‌شنبه 15 دی 1384 10:38
    احساس عشق فرمانده احساسات روزگاری در جزیره ای دور افتاده تمام احساسها در کنار هم به خوبی و روزگاری در جزیره ای دور افتاده تمام احساسها در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند خوشبختی. پولداری. عشق. دانائی. صبر.غم. ترس.......هر کدام به روش خویش می زیستند .تا اینکه یک روز دانائی به همه گفت: هر چه زودتر این جزیره را ترک...
  • زن چهارشنبه 14 دی 1384 18:24
    دلم می خواد زن تا حد امکان زنانه باشد ، فقط آن گاه می تواند شکفته شود . ومرد باید تا حد امکان مردانه باشد ، فقط انگاه می تواند به گل بنشیند . وقتی زن و مرد دو قطب متضاد باشند، جاذبه عظیمی - خاصیت آهنر بایی شدیدی- بین آنها پدید می آورد.
  • زندگی سه‌شنبه 13 دی 1384 15:00
    زندگی کوتاه است وانرژی محدود، بسیار محدود . وبا این انرژی محدود ، ما باید نامحدود را بیابیم، با این زندگی کوتاه ما با ید ابدیت را بیابیم . چه وظیفه خطیری ! چه چالش بزرگی! پس بیا و به خاطر مصائب بی اهمیت نگرانی به خود راه نده...
  • عاشقی دوشنبه 12 دی 1384 13:36
    نابینایی به ماه گفت : دوستت دارم ماه گفت : چه طوری ؟ تو که نمی بینی . نابینا گفت : چون نمی بینمت دوستت دارم ماه گفت : چرا ؟ نابینا گفت:اگر می دیدمت عاشق زیبائیت می شدم , ولی حالا که نمی بینمت عاشق خودت هستم ....
  • در راه معشوق یکشنبه 11 دی 1384 17:05
    پاییز رفته است و برگها به خاک تبدیل شده اند در راهم به سوی تو گیاهان را لگد می کنم لبخند تو اتم را می شکافد در لبخند تو غرقم و نگاه ماه گونت، موهایم را خاکستری می کند...
  • تمنا شنبه 10 دی 1384 15:50
  • [ بدون عنوان ] جمعه 9 دی 1384 23:12
    دوست معمولی دوست واقعی یک دوست معمولی هیچ گاه نمی تواند گریه ی تو رو ببیند یک دوست واقعی شانه هایش از گریه ی تو تر خواهد بود دوست معمولی از دیر تماس گرفتن تو دلگیر و ناراحت میشود دوست واقعی می پرسد که چرا زودتر نتوانستی تماس بگیری. دوست معمولی دوست دارد به مشکلات تو گوش دهد دوست واقعی سعی در حل آنها میکند دوست معمولی...
  • داستان هفتگی: قسمت چهارم جمعه 9 دی 1384 12:23
  • عشق است پنج‌شنبه 8 دی 1384 21:19
  • قلب چهارشنبه 7 دی 1384 23:15
    میخواستم اسمتو روی سینه ام خالکوبی کنم، ترسیدم صدای قلبم تورو اذیت کنه
  • شعری از مه یار نور جهان سه‌شنبه 6 دی 1384 21:59
    پس از مردن من خا نم ها و اقایان! خدایی مهربان وپیر نفس نفس زنان در پی آخرین خدایا خدای من خواهد آمد نوش دارو به دست تنها بگویید مـْْرد و گفت : ‌((گندم آنقدر مهربان است که بر مزار داس نیز می روید !))
  • احساس مهربان دوشنبه 5 دی 1384 18:54
    حتی اگر نباشی در جان من نشسته احساس مهربانت...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 4 دی 1384 19:36
    امشب، چه عاشقانه می خواهمت ببینم چون موج بی کرانه می خواهمت ببینم در جان من نشاندی شوق سرودنت را تا شوق یک ترانه می خواهمت ببینم تا رفتی از کنارم چون چشمه بی قرارم گاهی به صد بهانه ، می خواهمت ببینم امشب دلم گر فته چون شعر عاشقانه با حس عاشقانه می خواهمت ببینم در حسرت نگاهت تا رویش جوانه در رویش جوانه می خواهمت ببینم
  • کریسمس مبارک شنبه 3 دی 1384 21:36
    دوستان خوبم میلاد عیسی مسیح رو به همه مسیحیان و شما عزیزان تبریک و تهنیت عرض می کنم.....
  • تولدی دیگر شنبه 3 دی 1384 17:16
    همه هستی من آ یه تاریکیست که ترا در خود تکرار کنان به سحر گاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد بود من دراین آ یه ترا آه کشیدم ، آه من در این آیه ترا به درخت و آب وآتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیا بان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد زندگی شاید طفلیست...
  • تقدیم به دوست خوبم .... جمعه 2 دی 1384 00:59
    ا امیدوارم بهار زندگیت به بلندای عمر خورشید و به روشنایی نگاه ماه باشد... دوم دی سالروز تولدت را به تو که بهترینی تبریک میگم....