به که دل باید بست ؟

کمی از روزها

به که دل باید بست ؟

کمی از روزها

شادی ام را با قسمت خواهم کرد...

باید یاد بگیریم که خط کشی نکنیم!

نه خطی میان سفید و سیاه

نه خطی میان پیر و جوان

نه خطی میان من و تو ...

خط کشی نکنیم!

امروز یکی از  بهترین پنج شنبه های عمرم است...

امروز حس میکنم زنده ام  ..

انگیزه دارم  هدف دارم  عشق به زندگی دارم ....

اری پس خوشبختم ...

 

ولنتاین مبارک

دوستت دارم

اینها تکه هایی از کتاب جی.پی.واسوانی است برای من خیلی جالب

بود امیدوارم برای شما هم جالب باشه.

تواضع باشید آنگاه دعاهایتان ابرها را خواهد شکافت و به عرش خدا

 خواهد رسید.

مراقب باشید آنچه می بخشید چون رازی در قلبتان پنهان بماند.

هیچ کس را قضاوت نکنید, بلکه برای همه کسانی که از شما بد می

گویند دعا کنید.

بهترین لحظات زندگی, اوقاتی هستند که احساس کنیم عشق را به

 دیگران منتقل می کنیم و پیام و حضور خدا را برای دیگران قابل لمس

 می سازیم.

شادی را هیچ پیامبر و قدیسی نمی تواند به تو ارزانی دارد. تو باید

 خود این ثروت را کسب کنی.

در سکوت بیاموزید تا به آن حضور خاموش در درونتان که به زبان دل با

 شما سخن می گوید گوش دهید.

قلب اندام روح است. در سکوت است که قلب تنویر می یابد. در

سکوت است که پرده ها برداشته می شود و در قلب است که نور

خدا می درخشد.

خدای نور و زندگی! هر روز مرا از عشقت لبریز کن تا از خود بگذرم و به

 رنجدیدگان برسم. دعاها و اشک هایم را برایت می آورم و خودم را به

 "تو" تقدیم می کنم.

وقتی که ظلمت وجود دارد, نام خدا نوری را در من بیدار می کند که

 چون شعله ای فروزان می شود. روز و شب و در برابرم می درخشد.

خدایا! به سراغم بیا, تیمارم کن, زخم هایم را التیام بخش ومرا یاری ده!

 چون تنها یاری دهنده واقعی "تو" هستی!

اگر صمیمانه و با عشق و ایمان, یک برگ, یک شاخه گل و یا یک

 اندیشه نیک را به خدا تقدیم کنیم, خدا آنها را می پذیرد.

خدا از ما چه می خواهد؟ چیزهای بزرگ, نه بلکه کارهای کوچکی که

با فروتنی, ایمان, عشق و سادگی انجام دهیم.

دروازه های نور به روی همه کسانی که از دره های تاریک زندگی می

 آیند, باز است.

پربارترین گنج زندگی, قلبی عاشق است که با همه در آرامش است.

در راه زندگی از هیچ شکستی نامید نشو. خدا با توست.

آرزوها و مشکلاتتان و حتی گناهانتان را دردامن خدا بگذارید. از بردن

ظلمات وجودتان به حضور"او" نهراسید. در پای "او" بنشینید, چیزی را

پنهان نکنید. در حضورش همان طور که هستید باشید.

والاترین و قدرتمند ترین قانون زندگی عشق است.

بیش از اینها آه آری
بیش از اینها می توان خاموش ماند

می توان ساعات طولانی
با نگاهی چون نگاه مردگان ثابت

خیره شد در دود یک سیگار

خیره شد در شکل یک فنجان
در گلی بیرنگ بر قالی
در خطی موهوم بر دیوار

می توان با پنجه های خشک
پرده را یکسو کشید و دید

در میان کوچه باران تند می بارد

کودکی با بادبادکهای رنگینش

ایستاده زیر یک طاقی

گاری فرسوده ای میدان خالی را

با شتابی پر هیاهو ترک میگوید

می توان بر جای باقی ماند
در کنار پرده ‚ اما کور ‚ اما کر

می توان فریاد زد
با صدایی سخت کاذب سخت بیگانه

دوست می دارم

می توان در بازوان چیره ی یک مرد

ماده ای زیبا و سالم بود

با تنی چون سفره ی چرمین

با دو پستان درشت سخت

می توان دربستر یک مست ‚ یک دیوانه ‚ یک ولگرد

عصمت یک عشق را آلود
می توان با زیرکی تحقیر کرد

هر معمای شگفتی را
می توان به حل جدولی پرداخت

می توان تنها به کشف پاسخی بیهوده دل خوش ساخت

پاسخی بیهوده آری پنج یا شش حرف

می توان یک عمر زانو زد

با سری افکنده در پای ضریحی سرد

می توان در گور مجهولی خدا را دید

می توان با سکه ای نا چیز ایمان یافت

می توان در حجره های مسجدی پوسید

چون زیارتنامه خوانی پیر
می توان چون صفر در تفریق و در جمع و ضرب

حاصلی پیوسته یکسان داشت

می توان چشم ترا در پیله قهرش

دکمه بیرنگ کفش کهنه ای پنداشت
می توان چون آب در گودال خود خشکید

می توان زیبایی یک لحظه را با شرم
مثل یک عکس سیاه مضحک فوری

در ته صندوق مخفی کرد

می توان در قاب خالی مانده یک روز

نقش یک محکوم یا مغلوب یا مصلوب را آویخت

می توان با صورتک ها رخنه دیوار را پوشاند

می توان با نقشهایی پوچ تر آمیخت
می توان همچون عروسک های کوکی بود

با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید

می توان در جعبه ای ماهوت

با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت

می توان با هر فشار هرزه ی دستی

بی سبب فریاد کرد و گفت

آه من بسیار خوشبختم