پروانه ای که مانده است
از شبهای دور
بر شیشه بال می کوبد
بی قرار تر از من.
بال هایش را
می بینم که از شیشه های خیس
در برفدانه ها که نرم
بر پنجره می نشیند
وبه یاد می آورم
شکو فه ها را در باد.
پر وانه ای که مانده است
از شبهای دور
پشت شیشه خیس
به یاد می آورد
شکوفه ها را در باد.
غم دلم زیاده
خیلی دلم گرفته
انگار که غم اومده
نشسته و نرفته
برای درد دلها
کو یار آشنایی
برای آرزو ها دیگه امید ندارم
نمیدونم چه جوری باید دوام بیارم
داد میزنم که تنهام
یه خسته ای غریبم
میونه آشنایی
غصه شده نسیبم
نوشته ی جالبی و قشنگی بود بیش از این نمی تونم اظهار نظر کنم!!!
سلام .حالا چرا کچل شیم.ما که کچل خدایی هستیمباید چی کار کنیم<<<<<<<<<من سربازم.راستی برگردیم به صحبت اصلی نوشتت خوبه .همیشه اپ دیت کردی بهم بگو بخونم
همین یاد ها برای پروانه میمونه