به نیمه شب
صدای خنده ات می آمد.
پنجره را گشودم:
برف می بارید.
*
با صدای باد
عر یان شد درخت.
عاشق بود مگر درخت؟
*
خیال تو
بر هنه ام می کند.
*
گفتم اگر بیایی
خوابم را با تو قسمت می کنم
نیا مدی و دیگر خواب هم نمی بینم.
*
میان برف و تمنا
سکوت روشن
حضورت،
ژرف و نا روشن.