سالها پیش
وقتی جوان بودم
او روزی از روی صندلی بلند شد
و به من گفت: (( دوستت دارم))
زمان ! ای دزد ی که همه چیز های شیرین
را ا ز آن خود می کنی
این را هم به فهر ست خود اضافه کن!
هر چند حالا خسته و غمگینم
و سلامت و قدر ت از و جود من رفته است،
اما نگو پیرم!
این را هم به فهر ست خود اضافه کن!
او روزی به من گفت : (( دوستت دارم ))!
|