شعری از نسرین بهجتی

خیال می کنم

می روی و به من فکر نمی کنی

خیال می کنم به من فکر می کنی

یک النگو می خواهم نمی خری

یک نخ می بافم می بافم به دور دستم

خیال می کنم توبرای من خریدهای

با تو سخن می گویم ......

نمی شنوی

خیال می کنم شنیده ای

خیال می کنم تو یک قلب داری

خیال می کنم من یک قلب دارم

خیال می کنم؛ قلب تو به قلب من عاشق است

خیال؛همه زندگی من است ؟

یا همه زندگی من خیال است؟