دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه زر
راز این حلقه که انگشت مرا تنگ گر فته است به بر
***
راز این حلقه که در چهره او
اینهمه تا بش و رخشندگی است
مرد حیران و شد و گفت
حلقه خوشبختی است، حلقه زندگی است
***
همه گفتند: مبارک باشد
دخترک گفت دریغا که مرا
باز در معنی ان شک باشد
سالها رفت وشبی
***
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر
دید در نقش فروزنده او
روز ها یی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته ، هدر
***
زن پریشان شد و نالید که وای
وای، این حلقه که در چهره او
باز هم تابش و رخشندگی است
حلقه بردگی و بندگی است...
فروغ فرخزاد
|